همواره يكي از مهم ترين شبهاتي كه درباره حقانيت و عدم حقانيت اسلام از سوي دوست و دشمن مطرح مي شود، مساله رفاه و نعمت هايي است كه كافران از آن برخوردار هستند. شبهه از آن رو ايجاد مي شود كه به ظاهر كساني كه مطيع اوامر و دستورهاي قرآن و خداوند تبارك و تعالي هستند مي بايست از آثار اين اطاعت و پيروي برخوردار باشند ولي با اين همه آن چه به ظاهر تحقق خارجي ندارد كمبودهاي شديد و حضور فراوان بلايا و گرفتاري هايي است كه امت اسلام به آن گرفتار هستند و به عنوان نمونه خاورميانه مهم ترين مناطق فقير وآشوب و جنگ زده جهان است. مردم آن در فقر و نداري دست و پا مي زنند و از كم ترين آزادي هاي اجتماعي و امنيت و رفاه و آسايش برخوردار نمي باشند. آمارهاي روزانه كشتار در اين مناطق به گونه اي است كه به عنوان امري عادي تلقي مي شود و حتي ديگر در عناوين اخبار قرار نمي گيرد.
اين در حالي است كه به ظاهر كساني كه كافر هستند و يا در كشورهاي كفر زندگي مي كنند هم از نظر رفاه و آسايش از وضعيت و موقعيت بهتر و برتري بهره مند هستند و هم از انواع نعمت هاي خدادادي برخوردار مي باشند.
اين مساله انگيزه اي شده تا نويسنده با بازخواني علل و عوامل اين تفاوت در آيات قرآني، بينش و نگرش قرآن را به اين مساله بررسي كند و فلسفه و علل آن را واكاوي نمايد.
قرآن در آيات بسياري سخن از رفاه و فراواني نعمت مي كند و تاكيد مي كند مومنان به آيات و آموزه هاي قرآني عمل كرده و از آن كوتاه نيايند و تقصير و قصوري را مرتكب نشوند. قرآن يكي از مهم ترين علل و عوامل رفاه و فراواني نعمت را پيروي و اطاعت ازآموزه هاي قرآني برمي شمارد اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه چرا مسلمانان از اين رفاه برخوردار نمي باشند. پاسخ را مي توان به همان اصل بازگرداند كه مسلمانان در حقيقت به طور اسمي مسلمان هستند و از اسلام واقعي و اطاعت از آموزه هاي وحياني قرآن خبري نيست؛ زيرا كلام الهي صادق و مصدق است و اگر خداوند رفاه مومنان را مشروط به عمل آنان به آموزه هاي وحياني قرآن كرده پس بايد فقدان اين اطاعت را علت اصلي عدم رفاه و كمبودهاي رفاهي و نعمتي دانست كه مسلمانان از آن رنج مي برند.
اما اين كه چرا غير مسلمانان و كافران از رفاه برخوردار مي باشند و يا در ميان مسلمانان گروهي كه به يقين از منافقان هستند از رفاه برخوردار مي شوند و وضعيت زندگي آنان بسيار بهتر از ديگران است، به اصلي باز مي گردد كه قرآن از آن به استدراج و امهال ياد مي كند.
استدراج در لغت به معناي نزديك كردن تدريجي و گرفتن آرام آرام است. (مفردات راغب اصفهاني و نيز لسان العرب ذيل واژه درج) به اين معنا كه پله پله و درجه درجه شخص را به امري نزديك مي كند و ناگهان همانند شاهين و باز تيز چنگال وي را مي ربايد و به دام مي اندازد.
در قرآن به قرينه مقام در آيه 182 سوره اعراف از نزديك كردن تدريجي و مهلت دادن براي نابود ساختن اشخاص كافر و گناهكاران غير قابل برگشت ياد مي كند.
اين گرفتار شدن ممكن است در دنيا و در آخرت باشد و اين گونه نيست كه به يقين قطع تنها در دنيا و يا تنها در آخرت اتفاق بيافتد. از اين رو ممكن است كه شخص و يا جامعه اي را كه كفر ورزيده و راه باطل و گمراهي را در پيش گرفته است در همين دنيا مجازات و عذاب كند و يا به آخرت واگذارد.
برخي در تفسير آيه ياد شده گفته اند مقصود از استدارج اين است كه انسان از نعمت و رفاه برخوردار شده و در حال غفلت به هلاكت و عذاب گرفتار شود. (لسان العرب) صاحب لسان العرب اين معنا را بر پايه كاربردهاي معنا شناختي واژه به دست آورده است و به عنوان يك لغوي به اين مطلب اشاره مي كند نه به عنوان راي تفسيري به عنوان يك مفسر.
با اين همه مي توان كلام وي را متين و استوار دانست؛ زيرا كساني كه در رفاه و آسايش همه جانبه هستند و نيازي در خود نمي بينند كه براي برآوردن نيازي و حاجتي سر به آسمان بلند كنند، به نوعي غفلت و عدم حضور خداوند در هستي و مديريت و تدبير آن گرفتار مي شوند و به گونه اي عمل مي كنند كه گويي مستغني بالذات هستند.
همين استغناست كه ايشان را به نحوي از خداوند دور مي سازد كه هرگز ياد وي را بر دل و زبان جاري نسازند و ناگهان مرگ ايشان را مي ربايد و به دوزخ مي فرستد.
خداوند در تبيين اين نوع واگذاري مردمان كافر به خود از واژگاني چون امهال، استدراج، مد، نذر، و تمتع بهره جسته است.
امهال به معناي مهلت دادن و فرصت بخشيدن است تا هر گونه كه خواستند عمل كنند و چيزي سد راه ايشان نشود. استدراج نيز گرفتن شكار و نزديك شدن آرام آرام به او و جهيدن بر سر شكار و گرفتن ناگهاني اوست. مد نيز به معناي كشاندن و ياري رساندن ايشان به سوي طغيان است تا در سر فرصت و ناگهان به عذاب دچار شوند. از اين رو طبرسي در مجمع البيان ذيل آيه 15 سوره بقره مي نويسد كه مراد از مد در اين آيه به معناي استدارج و امهال است. اما نذر به معناي به خود واگذار كردن افراد است تا هرگونه كه خواستند عمل كنند.
اين واژگان همه يك معنا را با خود به همراه دارند و آن اين كه شخص به خود وانهاده شده است تا هر طور كه خواست رفتار عمل كند و به گونه اي از آزادي مطلق برخوردار است و هيچ قانون و دستوري وي را از راهي كه مي رود باز نمي دارد. راهي كه اين اشخاص مي پيمايند از همان آغاز راه نيستي و نابودي است.
همانند گاوي در چمن زاري مي چرند و گام بر مي دارند بدون آن كه بدانند در همين نزديكي دره اي ژرف است كه در آن فرو مي افتند و نابود مي شوند.
پرسشي كه در اين جا مطرح مي شود آن است كه خداوند چنان كه قرآن گزارش مي كند بر خود عهد و پيمان بسته است تا مردم را هدايت كند و ايشان را به سوي كمال رهنمون گرداند. (بقره آيه 38) پس چگونه اين كافران را از چنين رحمتي محروم داشته است؟ در پاسخ به اين پرسش مي بايست به فلسفه استدارج توجه داد . قرآن در آيه 178 سوره آل عمران تبيين مي كند كه از آن جايي كه كافران به هر شكل و شيوه اي كه خداوند خواست تا ايشان را هدايت كند، از پذيرش هدايت سر باز زدند و حاضر به پذيرش خالقيت و ربوبيت خداوند نشدند، آنان را گرفتار مساله استدراج كرد؛ زيرا نظام هستي به گونه اي است كه هدايت انسان و جنيان به صورت جبري همانند فرشتگان نيست، بلكه آنان موجوداتي عاقل و مختار هستند كه خود مي بايست راه خويش را برگزينند. پس جز بيان و تبيين حق از باطل تكليفي بر عهده خداوند نيست و او مردم را هرگز به جبر به سوي حق و حقيقت نمي راند.
بنابراين اگر كسي خود به اختيار و اراده خويش راه ضلالت را برگزيد خداوند جز به انذار و هشدار باش، وي را به سوي حق نمي خواند. با اين همه كساني كه به اين هشدارها توجهي نشان نمي دهند و به آن پشت مي كنند و به تعبير قرآني گوش ها و چشم هاي خويش را مي بندند نمي توان آنان را به زور و اجبار به سوي خدا و حق خواند. بنابراين مساله استدراج زماني پديدار مي شود كه شخص از هرگونه پذيرش اسلام و آموزه هاي وحياني سرباز زند و راه گمراهي و كفر را در پيش گيرد. در اين هنگام است كه خداوند با بهره مندي بيش تر از نعمت ها و بركات الهي وي را در موقعيت و وضعيتي قرار مي دهد كه هرچه بيش تر در گناه و عذاب غرق شود. (آل عمران آيه 178)
از بيان فلسفه استدراج و امهال دانسته شد كه علت اصلي آن كفر پس از آگاهي است؛ به اين معنا كه هر كسي كه از دين و آموزه هاي وحياني آگاهي يابد و پس از آگاهي و شناخت حق و حقيقت از پذيرش آن سر باز زند گرفتار استدراج مي شود و نعمت ها و بركات آسماني بر وي نازل مي شود تا هرگز دست به سوي خدا دراز نكرده و سر به سوي او نياورد و پيشاني به خاك استعانت نسايد.
با اين همه مي توان غير از كفر آشكار (بقره آيه 126 و آل عمران آيه 178) كه مهم ترين عامل براي استدراج و فرصت دهي به كافران و دچار شدن ايشان به عذاب اخروي است، از عواملي ديگر چون تكذيب آيات الهي ياد نمود؛ زيرا كافران با آن كه به همه نشانه هاي حقانيت آگاه مي شوند و حتي به معجزات پيامبران شناخت پيدا مي كنند و همه راه هاي شناخت به سوي ايشان باز مي باشد با اين همه كفر مي ورزند و به عمد از پذيرش دعوت حق سر باز مي زنند تا بتوانند بدون هيچ گونه محدوديتي به كارهاي خلاف خويش بپردازند. از اين رو مي توان ناديده گرفتن آيات الهي از سوي كافران را يكي از دلايل و عوامل استدراج برشمرد. (اعراف آيه 182 و 183 و نيز قلم آيه 44 و 45)
همين مسئله فرار از محدوديت ها و كفر نسبت به خدا و آيات وي كه براي ايشان بسيار روشن است موجب مي شود كه دست خود را براي كارهاي زشت باز نگه دارند و بي هيچ محدوديتي به ظلم و ستم در حق ديگران پرداخته و اموال و منابع آنان را به غارت برند. در آيات بسياري از قرآن به اين مسئله اشاره شده كه چگونه كافران و فاسقاني از يهوديان با اين كه علم به عدم تجاوز به حقوق ديگران داشتند، با اين همه حتي پول هايي كه از ديگران به وام مي ستاند، به صاحبانشان پس نمي دادند و به خود اين اجازه را مي دادند كه مال ايشان را به باطل غصب كرده و بخورند. كافران بر همين اساس است كه به غارت سرمايه ها و منابع كشورهاي ديگر اقدام مي كنند و به خود اين اجازه را مي دهند كه با ثروت و سرمايه ديگران به رفاه و تجمل برسند. كشورهاي ديگر را ويران و كشور خويش را آباد سازند. اين رويه در ميان جامعه هاي امروز بخوبي مشهود است و كشورهاي كافر و مستكبر به غارت سرمايه انساني و مادي و منابع زميني و مانند آن مي پردازند و براي خود هيچ گونه محدوديتي قايل نمي شوند؛ زيرا بر اين باورند كه هرگونه حقي براي غارت آن منابع دارا مي باشند. بنابراين ظلم و ستم از خصيصه هايي است كه صاحبان استدراج به آن گرفتارند. (حج آيه 48 و نيز ابراهيم آيات 42 و 43)
فسق و فجور و بي حيايي در ميان كافران گسترده است و مي كوشند تا آن را در همه جامعه گسترش و رواج دهند. آنان از هيچ امر ناشايست ابايي نداشته و به هرگونه اعمال زشت و زننده دست مي يازند. (اسراء آيه 16) و اين گونه است كه مترفان و سرمايه داراني مي شوند كه جز فسق و فجور امري را نمي شناسند و با حقيقت و پاكي و امور نيكو و پسنديده سر و كاري ندارند.
آنان مردماني را كه به حق و حقيقت فرامي خوانند به تمسخر مي گيرند و هرچه بيش تر در دام استدراج و رفاه و آسايش قرار مي گيرند بيش تر ديگران را كه اهل حق و حقيقت هستند به تمسخر مي گيرند. آنها انسان هايي مي باشند كه تمسخر حق و اهل حق، امري عادي براي ايشان است و هرگونه حقي را به استهزاء مي گيرند. (بقره آيه 14 و 15) هرچه بيش تر در دام استدراج مي افتند بيش تر به تمسخر ديگران مي پردازند و پا را چنان فراتر از محدوده ها قرار مي دهند كه حتي پيامبران را به سادگي، استهزاء مي كنند چه برسد به انسان هاي معمولي و عادي از مؤمنان (رعد آيه 32)
اهل استدراج نه تنها گرفتار گمراهي و ضلالت هستند (مريم آيه 75) بلكه گناه و جرم و تجاوز از قانون هاي شرعي و عرفي براي ايشان امري عادي است. به چيزي از قوانين پاي بند نيستند و مي كوشند با دور زدن و يا زير پا گذاشتن قانون، به رفاه و آسايش بيش تر دست يابند. (انعام آيه 123 و 124 و اسراء آيه 16 و 17)
آنان اهل مكر و حيله هستند و حتي به دوستان خويش نيز مكر مي زنند و براي دست يابي به رفاه و آسايش بيش تر آن را به كار مي گيرند. همين مسئله مكر و افزايش آن موجب مي شود كه استدراج در مورد آنان به شدت اعمال شود تا هرگونه كه خواستند عمل كنند تا ناگهان خداوند ايشان را چنان بگيرد كه جز دوزخ راهي براي ايشان نماند.
اين ها اموري است كه موجب مي شود تا شخص، گرفتار استدراج گردد و به ظاهر از نعمت بهره مند شود اما در اصل گرفتار نقمت شود. همان چيزهايي كه به ظاهر نعمت است براي ايشان ابزار نقمت جاوداني است. بنابراين نمي توان به صرف وجود بركات و فراواني در ميان كافران و يا جامعه ايشان حكم كرد كه آنان از نعمت هاي خداداد برخوردار مي باشند؛ بلكه آنان گرفتار نقمتي هستند كه چون باز شكاري ايشان را مي ربايد و به دوزخ آتشين مي افكند.